پارساپارسا11 سالگیت مبارک

دلنوشته مامان

3تامروارید

عزیز من 3تا مروارید دیگه هم پیداشون شده توی دهن کوچولوت، مبارک باشه عزیزم. خیلی هم اذیتت میکنن. پسرکم بابایی شیفت هست وما توی خونه تنهاییم. وقتی بابا نیست ارومتری وکمتر اذیت میکنی، بیچاره بابایی که خسته از راه میرسه وحتی بهش اجازه نمیدی بیاد داخل ولباسش عوضش کنه، میپری تو اغوش بابایی ودردر...  بابایی هم انقدر دوستمون داره که... امیدوارم قدر زحمات باباامیر رو بدونی عزیزکم.
24 فروردين 1393

دهمین ماه تولد

پارساجونم دهمین ماه تولدت مبارک. عزیز مامان به خونه خودمون برگشتیم، نیایش وخاله جون خیلی دلتنگت شدن...  پسرک شیطون توی هواپیما خیلی اذیت کردیا! راستی پارسا جونم یادگرفتی 4دست وپا راه بریا انقدر تند و بانمک میری عزیزم. من وبابایی خیلی ذوقت میکنیم. بازیگوش شدی و بغلی... ...
12 فروردين 1393

تعطیلات

پارسا جونم اومدیم خونه باباجون جمشید، خیلی دلشون واست تنگ شده بود وخیلی از دیدنت خوشحال شدن، اولش یکم غریبی کردی اما زود باهاشون دوست شدی. شب خونه حاجی بابا رفتیم، موش موشک مامان خیلی گریه کردی وباباامیر همه کار کرد تا ساکت شی وبالاخره شدی.  شب رفتیم باغ ، سروش وعلیرضاخیلی باهات بازی کردن، تو هم خیلی خوشحال بودی...   راستی چندروزه اصلااز غذاخوردنت راصی نیستم، خیلی بد غذاشدی عزیزکم. مامانی غصه میخوره ها، تو رو خدا غذاتو بخور
9 فروردين 1393

عیدنوروز93

عزیز مامان سال نو مبارک.  اولین  عید نوروز هست که تو درش حضور داری. خیلی دلم میخواست 3تایی یعنی من وتو وبابایی کنار سفره هفتسین ودر کنار هم بودیم اما نیستیم. من وتو خونه باباجون وبابایی سر کار هست... حتما بابایی هم دلش واسه ما ریزه شده پسرکم، اما 2روز دیگه بابا میادو ...   ...
4 فروردين 1393
1